دستم به روی سینه برای ارادت است
این بارگاه قدس امام کرامت ست
فرقی نمیکند ز کجا میدهی سلام
او میدهد جواب تو را ، اصل نیت است
فرقی نمیکند که کجای حرم روی
حتی نگاه کردن گنبد عبادت است.
Flash Required
Flash is required to view this media. Download Here.
دستم به روی سینه برای ارادت است
این بارگاه قدس امام کرامت ست
فرقی نمیکند ز کجا میدهی سلام
او میدهد جواب تو را ، اصل نیت است
فرقی نمیکند که کجای حرم روی
حتی نگاه کردن گنبد عبادت است.
به آیت الله بهجت(ره) گفتند: کتابی درزمینه اخلاق معرفی کنید فرمودند: لازم نیست یک کتاب باشد یک کلمه کافیست که بدانی "خدا می بیند"
مغازه دار اطراف حرم می گفت: مردم اینجا با پای علیل می روند داخل حرم و سالم بر می گردند، بی چشم وارد حرم عباس(ع( می شوند و با چشم بر می گردند، بدجوری اعتقاد دارند و جوابش را در جا می گیرند...
دل ما را می بینی آقا؟ سنگ و سنگین و خاموش! هی بردیمش به روضه ها و هی به عزای تو روی سینه مان کوبیدیم که دل را بیدار کنیم ولی نشد که نشد...
می دانم آقاجان! اعتقاد ما کم است ضعیف است کم سو است...
چه کنیم که بضاعت ما همین است و تلخی ِ این بیچارگی به زبانمان هم سرایت کرده و هی دوست داریم حسین و عباس بگوییم تا کام مان شیرین شود...
[غلامتان به من آموخت در میانه ی خون/ که روسیاهی ما نیز راه حل دارد...]
آمده بود اجازه بگیرد. غلامش بود. گفت: ” تو آزادی! می توانی بروی. در کنار ما زندگی راحتی داشتی. نمی خواهم در سختی های زندگی مان هم شریک شوی. ”
غلام هر چه اصرار کرد جوابش نه بود. گریه اش گرفت. گفت: *” فهمیدم چرا اجازه نمی دهید. من با این چهره ی سیاه و بدن بدبو لیاقت جنگیدن برای شما را ندارم.”*
همین این را که شنید…
*ساعتی بعد بدن خون آلودش را در آغوش گرفته بود و برایش دعا می کرد …*
( *”آفتاب بر نی”*؛ برگرفته از “حماسه ی حسینی”، ج۱ ، ص۳۰۵)
*فقط شش ماه داشت،* بغلش کرد. برد سمت لشکر دشمن. گفت: *” خانواده ام را که کشتید، همه را. حداقل به این کودک آب بدهید.”*
*هنوز داشت حرف می زد که یکی شان تیری انداخت؛ گلوی کودک بریده شد.*
دستش را گرفت زیر گلویش، از خون پر شد. خون ها را پاشید سمت آسمان.
گفت: “چقدر آسان است تحمل این مصائب در راه خدا.”
از آن خون یک قطره هم به زمین برنگشت. همه را فرشته ها بردند آسمان برای تبرک…
( *”آفتاب بر نی”* ؛ برگرفته از “لهوف” ، ص۱۵۰)
و سوگند به ماه چون کامل گردد*
- انا ابن الحیدر..
+انا ابن الزهرا…
- انا ابن الحیدر..
+انا ابن الزهرا…
- انا ابن الحیدر..
+انا ابن الزهرا…
- انا ابن الحیدر..
+انا ابن الزهرا…
- انا ابن الحیدر..
+انا ابن الزهرا…
- انا ابن الحیدر..
+انا ابن الزهرا…
- . . .
+انا ابن الزهرا…
- . . .
+انا ابن الزهراا…
- . . .
+انا ابن الزهراااا…
- یا اخی! ادرک اخااااااک…
+یا زهراااا…
*سوره انشقاق، آیه ۱۸
زمانی که کاروان سید الشهدا (ع)، به صحرای کربلا رسید، اسب آن حضرت حرکت نکرد. امام(ع) پرسیدند:"نام این زمین چیست؟"
گفتند: «غاضریه».
نام دیگرش را پرسیدند...
گفتند:«شاطی الفرات».
فرمودند: اسم دیگری هم دارد؟
گفتند:«کربلا» هم میگویند...
در این هنگام حضرت آهی از دل کشیدند و گریه شدیدی کردند و فرمودند:
"به خدا قسم زمین کربلا همین است. به خدا اینجا مردان ما را میکشند، بخدا قسم اینجا زنان و کودکان ما را به اسیری میبرند، به خدا قسم اینجا پرده حرمت ما دریده میشود. ای جوانمردان، فرود آیید که محل قبرهای ما اینجاست..."
ارباب من
گیریم که گریه هایم جواب داد
گیریم بار دیگر
چشمم به بین الحرمینتان
به صحن و سرایتان
به آن کتیبه آبی ایوان طلایتان:
قال سید الکونین (ص): حسین منی و انا من حسین تان
به ضریحتان
روشن شد !
.
.
.
زیارت وداعتان را چه کنم ؟!!
خدایا مرا از خودم بگیر!
هیچکس مثل این "من" در زندگی اذیتم نکرد...
اعوذ بالله من نفسی...
داد از آن اختیار که تو را از حسین جدا کند …
کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا …
این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیض دائم رحمت او امیدوار میسازد راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هرکس در زمان بدین صدا لبیکـــــــــ گوید از ملازمان کاروان کربلاست…مپندار که تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده اند و لاغیر…
صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است …
ای دل چه می کنی؟ می مانی یا میروی؟ داد از آن اختیار که تو را از حسین جدا کند …
فتح خون/ سید مرتضی اوینی