السلام علیکِ یا بنت رسول الله یا فاطمه الزهراء

السلام علیکِ یا بنت رسول الله یا فاطمه الزهراء

دوست واقعى! اگر پیروان ما -که خداى آنان را در فرمانبردارى خویش توفیق ارزانى بدارد- به راستى در راه وفاى به عهد و پیمانى که بر دوش دارند، هم دل و یک صدا بودند، هرگز خجستگى دیدار ما از آنان به تأخیر نمى‏افتاد و سعادت دیدار ما، دیدارى براساس آگاهى عمیق و خالصانه نسبت به ما، زودتر روزى آنان مى‏گشت.

از این رو (باید بدانند که) جز برخى رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است و آن عملکرد را زیبنده اینان نمى‏دانیم، عامل دیگرى ما را از آنان دور نمى‏دارد. خداوند ما را در یارى، بسنده و نیک، کارساز است و درود او بر سرور و بشارت دهنده و بیم دهنده ما محمد (ص) و خاندان پاکش باد.

نامه‌ی امام مهدی(عج) به شیخ مفید.

آخرین نظرات
نویسندگان

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

 

مشت‌ت باز شد
و آب روی آب ریخت.
از آن روز
دریاها
موّاج‌ند


این روزها دل من هم مواج شده...

طوفان هایی که شاید مرا به ساحل آرام برساند

و شاید در این امواج غرق کند...

نمی دانم...


و اتممت علیکم نعمتی نزدیک است...

بوی حرم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۰
طاها

 

 

شیعه همان طفل کوچکی ست

که هزار و چهارصد سال است

تکیه بر خیمه ی سوخته

- تشنه -

منتظر مَشکِ توست...

 


 

چه اتاقی شد نصیب ما ز کرم              ما بودیم و باب القبله و یک حرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۰
طاها

 

باید سبکتر شود...
چیزی برای انداختن

 جز دستانش پیدا نمی کند!

حالا سرعتش بیشتر هم شده است
حتی باد هم به گردش نمی رسد!
اما ناگهان در بهت همه
فَوَقَفَ الْعَبَّاسُ (ع(
عباس می ایستد!
چرایش را از مَشکی
که تیر خورده باید پرسید...!!

 


رویم سیاه روز قیامت بجای من  ***  بنشین و با خدا تو حساب و کتاب کن

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۰
طاها

 

 

نیزه داشت خم می شد

می شکست از غم ...

سر شش ماهه ای بر فرازش بود...

 


بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است
کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده...

 


چه غم اگر که نگاه همه جوابم کرد

نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد

دعای مادر تو بود و آمین رسول

خدا برای عزای تو مستجابم کرد...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۰
طاها

 

 

 

توی قرآنش، وقتی دارد قصه‌ی ذبحِ اسماعیل را تعریف می‌کند، توی اوج ماجرا فقط می‌گوید؛ و تلّه للجبین؛ ابراهیم گونه‌ی اسماعیل را روی خاک انداخت و مهیّای ذبحش شد. بعد...؟ بعد دیگر چیزی نمی‌گوید. سکوت می‌کند. اصلاً آن صحنه‌ی خنجر گذاشتن بر گلو و حالِ ابراهیم توی آن لحظه‌ و ... این‌ها را توی قرآنش نگفته.

من می‌گویم برای این شب‌های زینب بوده که چیزی نگفته؛ برای این شب‌ها که زینب زیاد قرآن می‌خوانَد، که می‌رسد به این آیه.
من می‌گویم برای دلِ زینب بوده که آن صحنه‌ را وصف نکرده.

من می‌گویم خدا هوای دلش را داشته. خیلی!

 


کربلا رفته ای یا نه؟
اگر نرفته ای درکت می کنم
شوق دیدن داری!
اگر رفته ای هم درکت می کنم
خیال جان سپردن داری
. . .

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۰
طاها

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۰
طاها

 

 

این جمعه

یک چشمم اشک و یک چشمم منتظر است!

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۰
طاها

 

آخرین اُمید
 

پیراهن ِ

سیاه  ِ

عزای ِ

تو!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۰
طاها

 

 

از دوست داشتنی هایت...

هر چه بیشتر قربانی کنی٬

"حسین"ی تر می شوی!

 


یا حسین...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۰
طاها

 

 

صلی اللہ علیک یا قتیل العبرات
 
می دانم آخرش این اشک ھا دل مرا با تو صاف می کند ...
 
 
 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۰
طاها