رحمة للعالمین
سه شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۴۲ ب.ظ
ایوان کسری شکافت، آتش کده ی فارس خاموش شد، دریاچه ی ساوه خشکید، خدایان سنگ و چوب عرب سرنگون شدند.
نوری به آسمان بلند شد که تا فرسنگ ها آن طرف تر دیده شد. انوشیروان و موبدان خواب های وحشتناک دیدند… .
و محمد به دنیا آمد.
اسمش را پدربزرگش انتخاب کرد. آنقدر خوشحال بود که سر از پا نمی شناخت. برایش جشن بزرگی برپا کردند. وقتی هم مردم می پرسیدند: “عبدالمطلب! چرا *محمد؟* ”
می گفت: “اسمش را محمد(ص) گذاشتم تا در دنیا و آخرت ستوده باشد.”
۹۲/۱۱/۰۱
با سلام و عرض خسته نباشید
لطفا نظرتان را پیرامون مطلب جدیدم بین فرمائید.یاعلی