السلام علیکِ یا بنت رسول الله یا فاطمه الزهراء

السلام علیکِ یا بنت رسول الله یا فاطمه الزهراء

دوست واقعى! اگر پیروان ما -که خداى آنان را در فرمانبردارى خویش توفیق ارزانى بدارد- به راستى در راه وفاى به عهد و پیمانى که بر دوش دارند، هم دل و یک صدا بودند، هرگز خجستگى دیدار ما از آنان به تأخیر نمى‏افتاد و سعادت دیدار ما، دیدارى براساس آگاهى عمیق و خالصانه نسبت به ما، زودتر روزى آنان مى‏گشت.

از این رو (باید بدانند که) جز برخى رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است و آن عملکرد را زیبنده اینان نمى‏دانیم، عامل دیگرى ما را از آنان دور نمى‏دارد. خداوند ما را در یارى، بسنده و نیک، کارساز است و درود او بر سرور و بشارت دهنده و بیم دهنده ما محمد (ص) و خاندان پاکش باد.

نامه‌ی امام مهدی(عج) به شیخ مفید.

آخرین نظرات
نویسندگان

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

۲۰۹ مطلب توسط «طاها» ثبت شده است

 

مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی (ره) :

کسی که غیبت و حضور حجت خدا 

برایش یکسان باشد به حضرت راه پیدا می‌کند.

 تا وقتی شخص می‌خواهد حضرت بیایند 

و پدر آدمهای بد را در بیاورند از دیدن حضرت خبری نیست.

 هر وقت عبد و تسلیم شدی 

و فاعلیت خدا را در همه حوادث دیدی و به آن تن دادی

 آن وقت برای ملاقات حجت خدا آماده شده ای.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۵۰
طاها

 

مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی در بیانی، معنای غیبت حضرت ولی عصر(عج) را اینگونه تشریح می‌کنند:

سوال شد امام زمان (عج) غایب است یعنی چه؟ گفتم غایب؟ کدام غایب؟ بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده می گوید: پدرم گم شده است. ما مثل بچه‌ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می‌کنند.

بچه جلب ویترین مغازه‌ها می‌شود و دست پدر را رها می‌کند و در بازار گم می‌شود و وقتی متوجه می‌شود که دیگر پدر را نمی‌بیند، گمان می‌کند پدرش گم شده است. در حالی که در واقع خودش گم شده است. انبیاء و اولیاء پدران خلق اند و دست خلائق را می‌گیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند.

غالب خلائق جلب متاع‌های دنیا شده‌اند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شده‌اند. امام زمان (عج) گم و غایب نشده است ما گم شدیم و محجوب گشته‌ایم. امام غایب نیست، تو نمی بینی آقا را. او حاضر است. چشمت رو که اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد، آقا را می بیند. خلاصه نگو آقا غایب است. تو نمی بینی.


برگرفته از کتاب « امام زمان (عج) در کلام اولیای ربانی/مهدی لک علی آبادی/ ص30

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۲۸
طاها

 

سوره واقعه 16

 

*باباجان! خیر شما در رضایت پدر و مادر است*

*باباجان! ثواب شما، خیر شما در این است که رضایت پدر و مادر را به دست بیاورید. مبادا پدر و مادر از دست شما اذیت بشود.

*

پدر و مادر که نمی گوید: مسجد نرو، نمی گوید: به احکام اسلامی گوش نده، نمی گوید: معارف اسلامی را نفهم. می گوید: برو، آقاجان من! اما زودتر بیا خانه و استراحت کن.

 

*اگر پدر و مادر منتظر شما باشند، اگر چشم براه شما باشند، آقاجان من! و اذیت بشوند، شبهه ی حرمت دارد، به ضرر شماست و از موفقیت های شما کاسته خواهد شد.*

 

(” زملک تا ملکوت”، مباحث اخلاقی آیت الله حق شناس، ص ۲۱۳ و ۲۱۴)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۱۶
طاها

 

بارها می‌دیدم ابراهیم، با بچه‌هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می‌شد. آنها را جذب ورزش می‌کرد و به مرور به مسجد و هیئت می‌کشاند. یکی از آن‌ها خیلی از بقیه بدتر بود. همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش می‌گفت. اصلاً چیزی از دین نمی‌دانست. نه نماز و نه روزه به هیچ چیز هم اهمیت نمی‌داد؛ حتی می‌گفت: تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئت نرفته‌ام.
به ابراهیم گفتم: آقا ابرام اینها کی هستند دنبال خودت میاری! با تعجب پرسید: چطور، چی شده؟ گفتم: دیشب این پسر دنبال شما وارد هیئت شد. بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت می‌کرد. از مظلومیت امام حسین (علیه‌السلام) وکارهای یزید می‌گفت. این پسر هم خیره خیره و با عصبانیت گوش می‌کرد. وقتی چراغ‌ها خاموش شد به جای اینکه اشک بریزه، مرتب فحش‌های ناجور به یزید می‌داد!
ابراهیم داشت با تعجب گوش می‌کرد. یکدفعه زد زیر خنده. بعد هم گفت: عیبی نداره این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده. مطمئن باش با امام حسین که رفیق بشه تغییر می‌کنه. ما هم اگراین بچه ها رو مذهبی کنیم هنر کردیم. دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش را کنار گذاشت. او یکی از بچه‌های خوب ورزشکار شد.

2429_sunnah.jpg***
شهید «ابراهیم هادی» بیست و دوم بهمن سال ۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه بعد از فرستادن بچه‌های باقی مانده به عقب، تنهای تنها شد و دیگر کسی او را ندید و همانطور که از خداوند می‌خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.


______________________________________________
برگی از کتاب «سلام بر ابراهیم»

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۴۹
طاها

 

سوره واقعه13

 

*گریه کن بر بیچارگی هایت!*

حضرت فرمودند: “فابک علی خطیئتک”.

حسنم! گریه کن بر گناهانی که کرده ای. بر بیچاره هایت گریه کن. مبادا خصوصیات اطراف، تو را مشغول بکند.

 

(“ز ملک تا ملکوت”، مباحث اخلاقی آیت الله حق شناس)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۳۹
طاها

هدیه سیدالکریم حضرت عبدالعظیم حسنیعلیه السّلام

طلبه سیّدی ، پس از آنکه مقطعی از درسش را در نجف به پایان می برد به تهران می آید و مقدّمات ازدواج ایشان فراهم می گردد . دختری معرّفی می شود و به خواستگاری می روند ، مسائل مطابق سلیقه طرفین طی می شود . جز اینکه پدر دختر شرطی را برای داماد مطرح می کند ، تا پس از تحقّق آن دختر به خانه بخت برود . شرط پدر دختر تهیه این اقلام بود : یک جفت گوشواره ، 4 عدد النگو ، 2 عدد پیراهن ، 2 قواره چادری و 2 جفت کفش . اگر چه درخواست خانواده عروس چندان سخت و چشمگیر نبود ، لکن برای آن عالم بزرگوار تهیه همین قدر هم مقدور نبود .ایشان ناامید از انجام شرط ، عازم قم می شود . امّا قبل از حرکت به سمت قم به قصد زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در شهرری توقّف می کند . آن عالم بزرگوار قبل از آنکه به حرم مشرّف شود ، دقایقی را در حیاط صحن و مقابل ایوان می ایستد . تمام حواسش به شرطی است که از عهده انجام آن برنیامده است . در این لحظه کاملاً متوجّه آن حضرت می شود و مشکل را با آن وجود مقدّس در میان می گذارد . در حالتی دل شکسته زار زار می گرید و برای آنکه کسی متوّجه نشود عبایش را روی صورتش می گیرد . چند لحظه بعد ، کسی دست روی شانه اش می گذارد و آرام به گوشش می خواند : که آقا ، بسته تان را بردارید تا خدای نکرده کسی آن را نبرد ! و ایشان ناراحت از اینکه او را از چنین حالی بیرون آورده اند ، مکثی می کند و بعد چشم می اندازد ، بسته ای جلوی پایش افتاده است ! ابتدا اعتنا نمی کند ، امّا ، بلافاصله طنین صدایی را که لحظاتی قبل او را متوجّه این بسته کرده بود در ذهنش می نشیند . نگاه جستجو گرش کسی را نمی یابد . بسته را می گشاید . درون بسته این اشیاء به طور مرتّب چیده شده بود : 2 جفت کفش زنانه ، 2 قواره چادری ، 2 عدد پیراهن ، 4 عدد النگوی طلا و یک جفت گوشواره .
« این طلبه کسی نیست ، جز مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی از علماء فقید و مراجع تقلید عظام که پس از این کرامت نیز «خادم افتخاری» آستان مقدّس حضرت عبدالعظیم علیه السّْلام شده و تا آخر عمر شریفشان این مدال خادمی را به سینه داشتند و ایشان در سال 1369 دعوت حق را لبیک گفتند .»

 

تو سیدالکریمی و ما سائل درت

بسته به هم حوائج ما و عطای تو

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۰۴
طاها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

          

            کیست او بر شیعیان مولاستى

            کیست او نور دل طاهاستى

            کیست او ابن الرضا، بابُ الهدى

            پور حیدر زاده زهراستى

            کیست او کز مقدمش هفت آسمان

            غرق زینب باشد و غوغاستى

            کیست او اندر رهش پیغمبران

            دست بر سینه همه برپاستى

            کیست او سرمایه هستى حق

            یاسِ بى مثل جهان آراستى

            کیست او عشق خداى سرمدى

            عاشقى را بهترین معناستى

            او امام عسگرى باشد که بر

            خستگان عشق مولاناستى

            شیعه مینازد به نام عسگرى

            یا اباالمهدى امام عسگرى

 


امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
   از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او میگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۳۲
طاها

 

 



بر آستان در که پا مى گذارى بى اختیار دلت مى لرزد. حس مى کنى در دریایى از نوز غوطه ور شده اى. «صحن و سراى» با صفایش روح تو را سرشار از لطافت و مهر مى کند. نگاهت از لابه لاى گلدسته ها مى گذرد.
نسیم هر لحظه بر «پرچم سبز» گنبد طلایى اش بوسه مى زند.«کبوتران حرم» این ساکنان همیشگى دسته دسته بر گرد حرم طواف مى کنند و به او سلام مى دهند. دست بر سینه مى گذارى، صداى هق هق قلبت را مى شنوى و بى اختیار اشک ورود به حرمش را از خدا و پیامبر و ملائکه الله و خود کریمه مى طلبى،چرا که ورود به این مکان مقدس بى اجازه نشاید.

دیگر تاب ایستادن ندارى، وارد مى شوى و خود را در جارى آب حرمش تطهیر مى کنى...

 


 

از غم بانوی بهشت

دلا پر از تاب و تبه

فرشته ها به هم میگن

چقدر شبیه زینبه...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۲۴
طاها

 

سوره واقعه 1

 

ایوان کسری شکافت، آتش کده ی فارس خاموش شد، دریاچه ی ساوه خشکید، خدایان سنگ و چوب عرب سرنگون شدند.

نوری به آسمان بلند شد که تا فرسنگ ها آن طرف تر دیده شد. انوشیروان و موبدان خواب های وحشتناک دیدند… .

و محمد به دنیا آمد.

اسمش را پدربزرگش انتخاب کرد. آنقدر خوشحال بود که سر از پا نمی شناخت. برایش جشن بزرگی برپا کردند. وقتی هم مردم می پرسیدند: “عبدالمطلب! چرا *محمد؟*

می گفت: “اسمش را محمد(ص) گذاشتم تا در دنیا و آخرت ستوده باشد.”

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۴۲
طاها

 

معمولا پدر و مادر نام فرزند را انتخاب مى‏کنند، ولى در جریان ولادت حضرت زینب علیهاالسلام والدین او این کار را به پیامبراسلام جد بزرگوار آن بانو، واگذار نمودند.

پیامبر صلى الله علیه وآله که در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، سراسیمه به خانه على علیه السلام رفت، نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، آن گاه نام زینب (زین + اب) را که به معناى «زینت پدر» است‏ براى این دختر انتخاب نمود.


 

تو کیستی فروغ چراغ هدایتی
تـو لنگر سفینۀ نـوح ولایتـی
ناخوانده درس، عالمه علم عالمی
مکتب نـرفته، بـحر وسیع روایتی
با چادرت بـه دایرۀ حشر، سایبان
بـا معجرت بـه معرکۀ صبر، رایتی
بودی ز خردسالی خود یاور حسین
هم خواهر حسینی و هم مادر حسین
فُلک نجات را به خدا ناخدا تویی
بال و پر عروج به سوی خدا تویی
هم سنگر امام شهیدان قدم قدم
از ابتدا تو بودی و تا انتها تویی
روز جهاد همره و همگام فاطمه
هنگام خطبه هم نفس مرتضی تویی
ماهِ دو مهرِ فاطمه و کوکب علی
آیینۀ حسین و حسن، زینب علی

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۲۱:۵۴
طاها