السلام علیکِ یا بنت رسول الله یا فاطمه الزهراء

السلام علیکِ یا بنت رسول الله یا فاطمه الزهراء

دوست واقعى! اگر پیروان ما -که خداى آنان را در فرمانبردارى خویش توفیق ارزانى بدارد- به راستى در راه وفاى به عهد و پیمانى که بر دوش دارند، هم دل و یک صدا بودند، هرگز خجستگى دیدار ما از آنان به تأخیر نمى‏افتاد و سعادت دیدار ما، دیدارى براساس آگاهى عمیق و خالصانه نسبت به ما، زودتر روزى آنان مى‏گشت.

از این رو (باید بدانند که) جز برخى رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است و آن عملکرد را زیبنده اینان نمى‏دانیم، عامل دیگرى ما را از آنان دور نمى‏دارد. خداوند ما را در یارى، بسنده و نیک، کارساز است و درود او بر سرور و بشارت دهنده و بیم دهنده ما محمد (ص) و خاندان پاکش باد.

نامه‌ی امام مهدی(عج) به شیخ مفید.

آخرین نظرات
نویسندگان

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

هدیه سیدالکریم حضرت عبدالعظیم حسنیعلیه السّلام

طلبه سیّدی ، پس از آنکه مقطعی از درسش را در نجف به پایان می برد به تهران می آید و مقدّمات ازدواج ایشان فراهم می گردد . دختری معرّفی می شود و به خواستگاری می روند ، مسائل مطابق سلیقه طرفین طی می شود . جز اینکه پدر دختر شرطی را برای داماد مطرح می کند ، تا پس از تحقّق آن دختر به خانه بخت برود . شرط پدر دختر تهیه این اقلام بود : یک جفت گوشواره ، 4 عدد النگو ، 2 عدد پیراهن ، 2 قواره چادری و 2 جفت کفش . اگر چه درخواست خانواده عروس چندان سخت و چشمگیر نبود ، لکن برای آن عالم بزرگوار تهیه همین قدر هم مقدور نبود .ایشان ناامید از انجام شرط ، عازم قم می شود . امّا قبل از حرکت به سمت قم به قصد زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در شهرری توقّف می کند . آن عالم بزرگوار قبل از آنکه به حرم مشرّف شود ، دقایقی را در حیاط صحن و مقابل ایوان می ایستد . تمام حواسش به شرطی است که از عهده انجام آن برنیامده است . در این لحظه کاملاً متوجّه آن حضرت می شود و مشکل را با آن وجود مقدّس در میان می گذارد . در حالتی دل شکسته زار زار می گرید و برای آنکه کسی متوّجه نشود عبایش را روی صورتش می گیرد . چند لحظه بعد ، کسی دست روی شانه اش می گذارد و آرام به گوشش می خواند : که آقا ، بسته تان را بردارید تا خدای نکرده کسی آن را نبرد ! و ایشان ناراحت از اینکه او را از چنین حالی بیرون آورده اند ، مکثی می کند و بعد چشم می اندازد ، بسته ای جلوی پایش افتاده است ! ابتدا اعتنا نمی کند ، امّا ، بلافاصله طنین صدایی را که لحظاتی قبل او را متوجّه این بسته کرده بود در ذهنش می نشیند . نگاه جستجو گرش کسی را نمی یابد . بسته را می گشاید . درون بسته این اشیاء به طور مرتّب چیده شده بود : 2 جفت کفش زنانه ، 2 قواره چادری ، 2 عدد پیراهن ، 4 عدد النگوی طلا و یک جفت گوشواره .
« این طلبه کسی نیست ، جز مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی از علماء فقید و مراجع تقلید عظام که پس از این کرامت نیز «خادم افتخاری» آستان مقدّس حضرت عبدالعظیم علیه السّْلام شده و تا آخر عمر شریفشان این مدال خادمی را به سینه داشتند و ایشان در سال 1369 دعوت حق را لبیک گفتند .»

 

تو سیدالکریمی و ما سائل درت

بسته به هم حوائج ما و عطای تو

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۰۴
طاها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

          

            کیست او بر شیعیان مولاستى

            کیست او نور دل طاهاستى

            کیست او ابن الرضا، بابُ الهدى

            پور حیدر زاده زهراستى

            کیست او کز مقدمش هفت آسمان

            غرق زینب باشد و غوغاستى

            کیست او اندر رهش پیغمبران

            دست بر سینه همه برپاستى

            کیست او سرمایه هستى حق

            یاسِ بى مثل جهان آراستى

            کیست او عشق خداى سرمدى

            عاشقى را بهترین معناستى

            او امام عسگرى باشد که بر

            خستگان عشق مولاناستى

            شیعه مینازد به نام عسگرى

            یا اباالمهدى امام عسگرى

 


امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
   از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او میگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۳۲
طاها

 

 



بر آستان در که پا مى گذارى بى اختیار دلت مى لرزد. حس مى کنى در دریایى از نوز غوطه ور شده اى. «صحن و سراى» با صفایش روح تو را سرشار از لطافت و مهر مى کند. نگاهت از لابه لاى گلدسته ها مى گذرد.
نسیم هر لحظه بر «پرچم سبز» گنبد طلایى اش بوسه مى زند.«کبوتران حرم» این ساکنان همیشگى دسته دسته بر گرد حرم طواف مى کنند و به او سلام مى دهند. دست بر سینه مى گذارى، صداى هق هق قلبت را مى شنوى و بى اختیار اشک ورود به حرمش را از خدا و پیامبر و ملائکه الله و خود کریمه مى طلبى،چرا که ورود به این مکان مقدس بى اجازه نشاید.

دیگر تاب ایستادن ندارى، وارد مى شوى و خود را در جارى آب حرمش تطهیر مى کنى...

 


 

از غم بانوی بهشت

دلا پر از تاب و تبه

فرشته ها به هم میگن

چقدر شبیه زینبه...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۲۴
طاها

 

سوره واقعه 1

 

ایوان کسری شکافت، آتش کده ی فارس خاموش شد، دریاچه ی ساوه خشکید، خدایان سنگ و چوب عرب سرنگون شدند.

نوری به آسمان بلند شد که تا فرسنگ ها آن طرف تر دیده شد. انوشیروان و موبدان خواب های وحشتناک دیدند… .

و محمد به دنیا آمد.

اسمش را پدربزرگش انتخاب کرد. آنقدر خوشحال بود که سر از پا نمی شناخت. برایش جشن بزرگی برپا کردند. وقتی هم مردم می پرسیدند: “عبدالمطلب! چرا *محمد؟*

می گفت: “اسمش را محمد(ص) گذاشتم تا در دنیا و آخرت ستوده باشد.”

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۴۲
طاها

 

معمولا پدر و مادر نام فرزند را انتخاب مى‏کنند، ولى در جریان ولادت حضرت زینب علیهاالسلام والدین او این کار را به پیامبراسلام جد بزرگوار آن بانو، واگذار نمودند.

پیامبر صلى الله علیه وآله که در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، سراسیمه به خانه على علیه السلام رفت، نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، آن گاه نام زینب (زین + اب) را که به معناى «زینت پدر» است‏ براى این دختر انتخاب نمود.


 

تو کیستی فروغ چراغ هدایتی
تـو لنگر سفینۀ نـوح ولایتـی
ناخوانده درس، عالمه علم عالمی
مکتب نـرفته، بـحر وسیع روایتی
با چادرت بـه دایرۀ حشر، سایبان
بـا معجرت بـه معرکۀ صبر، رایتی
بودی ز خردسالی خود یاور حسین
هم خواهر حسینی و هم مادر حسین
فُلک نجات را به خدا ناخدا تویی
بال و پر عروج به سوی خدا تویی
هم سنگر امام شهیدان قدم قدم
از ابتدا تو بودی و تا انتها تویی
روز جهاد همره و همگام فاطمه
هنگام خطبه هم نفس مرتضی تویی
ماهِ دو مهرِ فاطمه و کوکب علی
آیینۀ حسین و حسن، زینب علی

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۲۱:۵۴
طاها

 

روزی آقای بهجت(ره) در رابطه با بزرگواری و اغماض ائمه اطهار ـ صلوات الله علیهم ـ فرمودند:

« در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله آبادیی است به نام «مصیب»، که مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیر المؤمنین علیه السلام از آنجا عبور می کرد و مردی از اهل سنت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون می دانست وی به زیارت حضرت علی علیه السلام می رود او را مسخره می کرد.
حتی یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خیلی بی تابی کرد و ناله زد که: تو می دانی این مخالف چه می کند.
آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود: او بر ما حقی دارد که هر چه بکند در دنیا نمی توانیم او را کیفر دهیم. شیعه می گوید عرض کردم: آری، لابد به خاطر آن جسارتهایی که او می کند بر شما حق پیدا کرده است؟! حضرت فرمودند: بله او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سید الشهدا علیه السلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت: عمر بن سعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب می داد بعد همه را می کشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت، از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمی توانیم او را جزا بدهیم.

آن مرد شیعه می گوید: از خواب بیدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سنی با من برخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری پیام رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. وقتی رسید به فرمایش امام علیه السلام که وی به آب نگاهی کرد و به یاد کربلا افتاد و ...، مرد سنی تا شنید سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته بودم، آقا از کجا فهمید. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علیاً أمیرالمؤمنین ولیّ الله و وصیّ رسول الله و شیعه شد.»

 


در سوگ نبی جهان سیه می پوشد
در سینه، دل از داغ حسن می جوشد
از ماتم هشتمین امام معصوم
هر شیعه ز درد، جام غم می نوشد

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۲ ، ۲۲:۰۴
طاها

این هــدیــه را اگر نپذیری کجــــا برم

جان است جان!اگر تو نگیری کجا برم

یـار عـزیز! یوسـف من کم تحمل است

این برده را برای اسیــــری کجــا بــرم

بخت مرا سیاه چو گیسوی خود مخواه

موی سفیـــد را سـر پیـری کجــا بــرم

ای قلب زخم خورده ی بیمار، من تو را

گر پیش پای دوست نمــیری کجـا بـرم

جان هدیه ایست پیشکش آورده ازخودت

ایــن هــدیــه را اگـر نپـذیـری کجــا بـرم 


دیگر نمی‌خواهم زنده بمانم! من محتاج نیست شدنم ، من محتاج تو هستم خدایا! بگو ببارد باران که کویر شوره زار قلبم سالهاست که سترون مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم! خدایا دوست دارم تنهای تنها بیایم ، دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی. خدایا! اگر بگویی لیاقت نداری ، خواهم گفت:«لیاقت کدامیک از الطاف تو را داشته‌ام؟ خدایا دوست دارم سوختن را ، فنا شدن را ، از همه جا جاری شدن را ، به سوی کمال انقطاع روان شدن را ...


به حق مادرت زهرا (س)، حسین جان

شـــــــهادت را نصیب ما بگـــــــــردان....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۲۲:۳۰
طاها

 

بیچــــــــاره اون کـه حـــــرم رو ندیده

بیچاره تر اون که دیـــد کربــــــلا تو


کربــــــــــــــلا نرفتن خودش عنایتی ست

آنها که رفته اند حرفم را تصدیق میکنند...


چه غم اگر که نگاه همه جوابم کرد

نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد

دعای مادر تو بود و آمین رسول

خدا برای عزای تو مستجابم کرد...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۲۲:۳۰
طاها

گوینـــد بـــه کـــربـــلـا مَـــرویـــد از پـــی شـــفا
هـــر آن کـــه رفتـــه استــــ بـــه یـــقین مـــبتلـا تـــر استــــ ...


ارباب من

گیریم که گریه هایم جواب داد
گیریم بار دیگر
چشمم به بین الحرمینتان
به صحن و سرایتان
به آن کتیبه آبی ایوان طلایتان:
قال سید الکونین (ص): حسین منی و انا من حسین تان
به ضریحتان
روشن شد !
.
.
.

زیارت وداعتان را چه کنم ؟!!

 


 خدایا مرا از خودم بگیر!

هیچکس مثل این "من" در زندگی اذیتم نکرد...

اعوذ بالله من نفسی...

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۲ ، ۲۲:۳۰
طاها

http://media.afsaran.ir/sihrd1_535.jpg

 

هیئت هفتگی کم است !

وقتی تو هر روز

خون گریه می کنی!!!

یابقیه الله


  باز جمعه شد ،و باز عهد نامه هایی که برای حسین زمان فرستادیم و از نیامدنش روشن است
 که اهل کوفه هستیم . . .


 

می دانی چرا دم غروب دلت می گیرد...

غروب بود، به اسیری گرفتند دختران حسین را  ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۲۲:۳۰
طاها