السلام علیکِ یا بنت رسول الله یا فاطمه الزهراء

السلام علیکِ یا بنت رسول الله یا فاطمه الزهراء

دوست واقعى! اگر پیروان ما -که خداى آنان را در فرمانبردارى خویش توفیق ارزانى بدارد- به راستى در راه وفاى به عهد و پیمانى که بر دوش دارند، هم دل و یک صدا بودند، هرگز خجستگى دیدار ما از آنان به تأخیر نمى‏افتاد و سعادت دیدار ما، دیدارى براساس آگاهى عمیق و خالصانه نسبت به ما، زودتر روزى آنان مى‏گشت.

از این رو (باید بدانند که) جز برخى رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است و آن عملکرد را زیبنده اینان نمى‏دانیم، عامل دیگرى ما را از آنان دور نمى‏دارد. خداوند ما را در یارى، بسنده و نیک، کارساز است و درود او بر سرور و بشارت دهنده و بیم دهنده ما محمد (ص) و خاندان پاکش باد.

نامه‌ی امام مهدی(عج) به شیخ مفید.

آخرین نظرات
نویسندگان

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

۱ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

 

شوق پرواز!
من می نویسم بال و تو بخوان حال...

 

برای تو می نویسم
برای تو که مرا می فهمی...
برای تو ... خدای من.

خدایا دل م پرواز می خواهد
ماندن برای م سخت شده
دنیا برای م قفس شده
پس کِی درب این قفس باز می شود...
نمی دانم این روزها در دل م چه می گذرد.
سخت طوفانی ست.
هر از گاهی بغض گلوی م را می فشرد.
نمی دانم چه شده که حس پرکشیدن دارم.
فقط می دانم که ماندن برای م سخت شده.
خدایا دل م  پرواز می خواهد.

اما...
اما چگونه می توانم دنبال رهایی از قفس باشم در حالی که بال پرواز ندارم
سالهاست شوق پرواز چنان مرا از خود بی خود کرده، که فراموش کرده ام پرکشیدن بال می خواهد
شوق پریدن در آسمان آبی و بی انتهایت چنان مست و مدهوش م کرده، که فراموش کرده ام توشه راهی نیاز است و بال هایی قوی...

اما...
اما این روزهای پایانیِ دربند این قفس فهمیده ام که پرواز، بال می خواهد
همتی بلند می خواهد...

حال که نگاه میکنم چیزی جز تباهی و غفلت از گذشته خود نمی بینم
من با خود چه کرده ام
با خود چه کرده ام که حتی صدای م به تو نمی رسد
با خود چه کرده ام که حتی نگاه ت به من نمی رسد
من با خود چه کرده ام...؟

اما...
اما آنچه که مرا امیدوار به پرواز در این آسمان آبی و زلال کرده رحمت لایزال و ابدی توست...
این اشتیاق م را چند برابر کرده
این حرص و طمع م را زیاد کرده
مهربان من
پروردگار من...
 

این روزهای پایانی اسارت هم، مرا یاری کن ، مواظبت کن ، چنان که گذشته یاری و مواظبت می کردی.
- شوق وصالت دارد قلب م را از سینه بیرون می کند
شیرینی و اشتیاق وصل تو، مرا از خود بی خود و از اطرف و اطرافیان م جدا کرده
من تو را می خواهم
هیچ چیز التیام این بی قراری نیست جز وصل تو
جز رهایی و پرواز
جز شهادت...
 

پروردگارم تو خود گفتی: "هر کس مرا طلب کند، مرا می یابد و هر که مرا بیابد، مرا می شناسد و هر که مرا بشناسد، مرا دوست دارد و هر کسی مرا دوست بدارد، عاشقم می شود و هر که عاشقم بشود، عاشقش می شوم و هر کس را که عاشقش بشوم، او را می کشم"

من تو را می خواهم
من عاشق تو شده ام...

بال پرواز م بده
من شهادت می خواهم.

 

پرکشیدن مجال می خواهد
آسمانی زلال می خواهد
اشتیاق پرنده کافی نیست
چون که پرواز بال می خواهد...

 


دلـــم مُهرِ عشق تو را می خواهد...

مهری که آرزو دارم روزی بر شناسنامه ام حک شود...

(به فیض شهادت نائل آمد).

17/9/1394
"... ."


دستنوشته یک شهید گمنام

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۱۵:۱۲
طاها