السلام علیکِ یا بنت رسول الله یا فاطمه الزهراء

السلام علیکِ یا بنت رسول الله یا فاطمه الزهراء

دوست واقعى! اگر پیروان ما -که خداى آنان را در فرمانبردارى خویش توفیق ارزانى بدارد- به راستى در راه وفاى به عهد و پیمانى که بر دوش دارند، هم دل و یک صدا بودند، هرگز خجستگى دیدار ما از آنان به تأخیر نمى‏افتاد و سعادت دیدار ما، دیدارى براساس آگاهى عمیق و خالصانه نسبت به ما، زودتر روزى آنان مى‏گشت.

از این رو (باید بدانند که) جز برخى رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است و آن عملکرد را زیبنده اینان نمى‏دانیم، عامل دیگرى ما را از آنان دور نمى‏دارد. خداوند ما را در یارى، بسنده و نیک، کارساز است و درود او بر سرور و بشارت دهنده و بیم دهنده ما محمد (ص) و خاندان پاکش باد.

نامه‌ی امام مهدی(عج) به شیخ مفید.

آخرین نظرات
نویسندگان

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

 

 

باز بعد از سال ها امشب دوباره خانه ما مهمان دارد، چه مهمانی...
در این مهمانی غمناک جای مادرِ آن روز ، در خانه ، پدر در بستر بیماری افتاده و این یعنی که مهمان می رود از خانه ما ، دیر یا زودش ندارد فرق چندانی...
ندارد فرق چندانی ز بس که «ابن ملجم» تیز کرده زهر آلوده ترین شمشیر دنیا را؛
همان زهری که آن را ساخته سازنده اش با «آتش» و «خون» و کمی هم «میخ در» با اندکی زخم زبان؛ در شهر پیغمبر... 

و از برق نگاه مهمان خانه ما، می توان فهمید امشب یا که فردا شب قراری با کسی دارد؛
کسی که سال ها با خاطراتش خار در چشمان خویش و استخوانی در گلو دارد...


 

این هفته هم گذشت تو اما نیامدی

خورشید خانواده ی زهرا نیامدی

از جاده ی همیشه ی چشم انتظارها

ای آخرین مسافردنیا نیامدی

صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم

 "آمد غروب،رفت وتوآقا نیامدی"

امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم؟

آقای من ! اگر زد وفردا نیامدی

غیبت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم

تا روبرویمان نشدی ، تا نیامدی!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۸:۲۶
طاها

 

حجت السلام قدس[از شاگردان آیت الله العظمی بهجت] می گوید: روزی آقا [آیت الله العظمی بهجت] فرمودند:

در تهران استاد روحانیی بود که لُمعَتین را تدریس می کرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.

روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند ) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.

روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:

«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.

از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرف به حقیر بدهند.

مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی ( به اصطلاح ) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی ( و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین)

آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم...

 


امروز 17 رمضان  مصادف با شرفیابی "حسن بن مثله جمکرانی" در عالم رویا به محضر "امام زمان"(عج) و مأموریت یافتن او در ساخت مسجد جمکران (393 ق)

 


 

از خصوصیات بارز یاران امام زمان(عج) بصیرت و خردمندی آنهاست. در فتنه‌هایی که زیرکان در آن فرو می‌‌مانند، هوشیارانه راه می‌‌جویند و حق را از باطل می‌‌شناسند.

بصیرت و آگاهی عمیق آنان از اهداف، موجب می‌‌شود که در راه اطاعت از امام خویش و در احیای سنت‌ها و مبارزه با بدعت‌ها درنگ نکنند و در پی رسالت شرک زدایی، به همراه امام خود بت شکنی کنند و پیرایه‌هایی که به اسم دین در ذهن‌ها جای گرفته و با گذشت زمان تقدس یافته را نابود سازند. یاران مهدی(عج) امام خود را می‌‌شناسند و به او اعتقاد دارند، اعتقادی که در ژرف وجودشان ریشه دوانده و سراسر جانشان را فرا گرفته است. این معرفت، شناخت اجمالی نیست، بلکه معرفت به حق امام است.

اینک ما باید تاریخ را یک‌بار دیگر مرور کنیم تا بدانیم اگر به راستی خواستار گشایش هستیم، امر ظهور و فرج، بدون تقوا، صبر، عفت و بصیرت، محقق نخواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۱:۳۲
طاها

 

 

 

اگر چه طبیبی و دوا درست میکنی
گهی برای خیر ما بلا درست میکنی

از اینطرف همیشه بارها خراب میکنم
از آنطرف همیشه بارها درست میکنی

گرچه من خجل شدم اگر چه سنگ دل شدم
تو از همین سنگ هم طلا درست میکنی

من از گناه خسته ام از اشتباه خسته ام
بجان مادرت بگو مرا درست میکنی؟

گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود
تو با کریمی خودت گدا درست میکنی

کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند
تویی که از غریبه آشنا درست میکنی

اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی
از اول این خراب را چرا درست میکنی؟

از این دلی که سالهاست بندگی نکرده است
فقط تویی که بنده ی خدا درست میکنی

تویک غروب میرسی وگنبد بقیع را
شبیه گنبد امام رضا درست میکنی

 

 *************************************************

 

همیشه نشسته ایم و پشت سر هم برایش «باید» بافته ایم. لیست بلند بالایی از «باید»ها ساخته ایم تا او بیاید و همه شان را به تنهایی بر دوش بکشد و تمام درد های جامعه بشری را به تنهایی مداوا کند و تمام انتظارات ما را برآورد. هر وقت از دنیا خسته می شویم، هر وقت مشکلی آزارمان می دهد، فارغ از این که چقدر بزرگ یا به کجا مربوط باشد، آهی می کشیم و می گوییم: «آقا می آید و همه مشکلات را حل می کند.»، «آقا که آمد باید فلان شخص را فلان کند»، «آقا که آمد باید این کار را این طور درست کند» و هزاران جور جمله جورواجور دیگر. هر چه فکر می کنم یادم نمی آید جایی به خودم گفته باشم«آقا از من چه انتظاری دارد؟» خوب که فکر می کنم، می بینیم ما شده ایم درست لنگه بنی اسرائیلی هایی که به موسایشان گفتند: «ما همین جا نشسته ایم؛ تو با خدآیت برو و دشمنان را از ارض موعود بیرون کن؛ بعد ما می آییم و با آرامش در آن سرزمین زندگی می کنیم.» انگار ما هم می خواهیم موسایمان را که می آید تا نجات مان دهد و از چنگال فرعون ها برهاند؛ تک و تنها، با خدایش به جنگ ها و سختی ها بفرستیم و منتظرش بمانیم تا با پیروزی برگردد و یک جهان پر از صلح و آرامش را دو دستی تقدیم مان کند. آیا زمان آن نرسیده است که از خود بپرسیم «او از من چه انتظاری دارد؟» شاید اگر او را بشناسم، انتظاراتش هم برایم شناختنی شوند...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۳ ، ۱۶:۱۵
طاها

 

 

شَهْرُ رَمَضَانَ {ماه رمضان}
الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ {همان که پایین آمده است (نازل شده است) در آن قرآن}
هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ {هدایت گری ست برای مردم و (دارای) دلایل آشکارِ (بینات) هدایت و جدا کننده حق از باطل (فرقان)}
فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ {پس هرکه درک کند از شما ماه (رمضان) را پس باید روزه بگیرد آن را}
وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ {و هرکس مریض باشد و یا در سفر،پس (برای او) عِده ای ست از روز هایی دیگر (باید قضایش را به جا آورد)}
یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ {می خواهد خداوند برای شما آسانی را و نمی خواهد برای شما سختی را}
وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللّهَ {تا سرانجام کامل کنید شمار (روزهاى روزه‏) را  و تکبیر بگویید (بزرگ بشمارید) خداوند را}
عَلَى مَا هَدَاکُمْ{براى اینکه (او) شما را هدایت کرده است}
وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ {و باشد که شکرگزار باشید}

بقره 185


خدایا! ما بندگان ضعیف هستیم، ما بندگانی هستیم که هیچ نداریم، ما هیچیم و هرچه هست تویی. ما اگر چنانچه خلاف می‌کنیم نادانیم، تو بر ما ببخش. تو ما را به این ماه مبارک رمضان وارد کن به طوری که با رضای تو وارد بشویم در او. خدایا! تو ما را لیاقت بده که در این مهمانی که از ما کردی به‌طور شایسته وارد بشویم
امام خمینی-صبح ۹ خرداد ۱۳۶۳ / ۲۸ شعبان ۱۴۰۴

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۳ ، ۲۲:۳۱
طاها